چرا به زیارت می رویم؟

يا علي مدد

به وبلاگ من خوش امديد
با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ يا علي مدد خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

چرا به زیارت می رویم؟

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند.

 

شک نیست که «زیارت » در اسلام، بخصوص در فرهنگ شیعه، جایگاه والایی دارد. امامان و اولیائی خدا،تا حد بسیاری دعوت و تشویق به زیارت کرده اند. پاداش ها و ثواب های فراوانی برای «زایر»بیان شده است. «زیارت »،در ارزش و پاداش، همپای بسیاری از عبادات،بلکه برتر از حتی جهاد و شهادت به حساب آمده است.

«مزار»ها،در اسلام،از اعتبار خاصی برخوردار است. «مزور»ها،مورد تکریم فراوان قرار گرفته اند. «زیارتنامه »ها،یک دنیا تعلیمات و فرهنگ و آموزش و تربیت را شامل است. راستی...این همه دعوت و تشویق به زیارت،چرا؟

این همه پاداش و اجر و ثواب،برای هر قدم قدم زیارت،برای چه؟ چه تناسبی میان عمل زایر با آن پاداش های عظیم و خیره کننده و بهت آور؟ مگر نه اینکه «اجر»،در مقابل «عمل »است؟و مگر نه اینکه تناسبی باید بین «کار»و«مزد»باشد؟

اساسا چرا باید زیارت رفت؟ فایده زیارت برای زایر چیست؟ زیارتگاه ها چه نقش تربیتی و تهذیبی دارند و باید داشته باشند؟

زیارتنامه ها چه متن هایی است و چه آموزش هایی دارد؟ در زیارت،باید به «دل »پرداخت یا به «عقل »؟ زیارت،ریشه در منطق و برهان دارد،یا خاستگاه آن،وادی شور و شوق و جذبه و عرفان است؟

زیارت،در صدر اسلام،مهم و مفید بوده،یا همیشه و هم اکنون هم سازنده و تعهد بار و رسالت آشناست؟ در زیارت،به «منفعت »باید اندیشید یا به «معرفت »؟زایر،«عاشق »است یا«جهانگرد»؟ زیارت،«دخل »است یا«خرج »؟ زیارت،عملی عبادی است،یا جنبه «سیاسی »هم داشته و دارد؟

زیارت،ساخته و پرداخته شیعیان است،یا اصلی است که پیامبر،منادی آن است و ریشه در متن دین دارد و عقل،پشتوانه آن است و عرف،حامی آن و ملت ها و اقوام بشری عامل به آن؟!

اینها...و مطالب و مسائل دیگری،انگیزه آن است که از میان آن همه زمینه ها و دستور العمل ها و برنامه ها که گفتیم در فضای تربیتی دین و مکتب وجود دارد،«زیارت »را انتخاب کرده و از جوانب گوناگون،پیرامون آن به دقت و تامل بپردازیم.

تا از کرانه این غدیر فیاض،بهره ای برگیریم و اگر در کنار دریا نشسته ایم، دریای معارف اهل بیت عصمت لب تشنه نمانیم.و اگر نه به حد کمال مطلوب،ولی به اندازه وسع و گنجایش خویش،رفع عطش کنیم.

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید تشنه ایم و جویا... خدا بر تشنگی ما بیفزاید تا جویاتر شویم.

آب کم جو،تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

 

 

زیارت ، قلمرو دل و وادی محبت

در بحث «زیارت »،پیش از آنکه استدلال شود که چرا باید رفت و رفتن به زیارت را چه سود؟اگر شناختی محبت آور،نسبت به صاحبان «مزار»باشد،جایی برای این سؤال و استدلال باقی نمی گذارد. در زیارت،بیش از فلسفه و برهان،عشق و شور و محبت نهفته است.

بیش از آنکه «عقل »،محاسبه کرده و در یابد که چرا؟«دل »،فرمان داده و زایر را به مزار رسانده است. وادی زیارت،بیش و پیش از آنکه وادی معقولات و محاسبات عقلی باشد،وادی دل و جذبه درون است. زایر،اگر بداند و بشناسد که مورد زیارت کیست؟ ،دیگر نمی پرسد: کجاست؟

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی استبه راه می افتد و همچون خضر،به دنبال آب حیات،و همچون موسی (ع) در پی «عبد صالح »روان می گردد تا برسد و بیابد و بهره برگیرد و کامیاب شود. «زیارت »،از این مقوله است.پیوند قلبی است،محبت و علاقه است.

آنچه زایر را به پیمودن راه ها و طی مسافت ها و تحمل رنج سفر و بیم بادیه و استقبال از خوف و خطر وا می دارد،کشش درونی و علاقه قلبی اوست. و اگر عشق آمد،خستگی رخت بر می بندد و اگر محبت در کار بود،ملال متواری می شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز

پای پر آبله و بادیه پیمای من است

 

 

محبت ، پشتوانه زیارت

آنکه عشق و شوق داشته باشد،به زیارت هم می رود. برای عاشق شایق،نه تنها خود محبوب،جالب و جاذب است،بلکه هر چیزی هم که به گونه ای رنگ تعلق و رایحه انتساب به او را داشته باشد،مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوی خود می کشد.

در زیارت چنین است.چگونه می شود که عاشق خدا و دوستدار پیامبر و اهل بیت،و محب صالحین و صدیقین و شهدا و اولیاء الله،شوق دیدار خانه خدا و بیت الله و مزار و مرقد و خانه و شهر و دیار معشوق را نداشته باشد و شیفته دیدار کعبه و مدینه و مزار ائمه و قبور صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق انگیزی که ریشه در فرهنگ دینی ما دارد نباشد؟!

به گفته مرحوم علامه امینی:

«اگر مدینه منوره،حرم محترم الهی شمرده شده و در سنت نبوی،برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش های فراوان بیان شده است،به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر است.و بر مبنای همین اصل،هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیاء الهی و صدیقین و شهدا و افراد مؤمن دارد ارزش پیدا می کند و شرافت می یابد... ». ۱

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد. نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد. زیارت،زبان علاقه و ترجمان وابستگی قلبی است.

برای عاشق،حتی خانه ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده،کوچه ای که روزی دلبر از آن گذشته،زمینی که بر آن قدم نهاده،شهری که روزی در آنجا می زیسته،سنگی که دست محبوب به آن خورده،لباسی که بر اندام او بوده،کفشی که در پایش داشته،دلربا و جاذب است، دوست داشتنی و شوق انگیز است.

این شعر منسوب به مجنون است که در باره لیلی گفته است:

امر علی الدیار،دیار لیلی اقبل ذا الجدار و ذالجدارا و ما حب الدیار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیارا ۲

یعنی:از دیار لیلی می گذرم،این دیوار و آن دیوار را می بوسم،علاقه به دیار لیلی دلم را تسخیر نکرده است،بلکه آن کسی که در آن سکونت دارد،مرا مفتون خود ساخته است. می بینیم که جاذبه شهر،به خاطر حضور لیلی در آن است.

وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارددر زیارت و مزار،مسئله در ظاهر سنگ و چوب و آجر و آهن و ضریح و ساختمان مزار و گنبد و گلدسته و رواق و...خلاصه نمی شود،تا به زیارت و بوسیدن و تقدیس اینها اشکال شود.بلکه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنویت و عشقی نهفته است که در ورای این هاست که حتی به این ها،معنی و جهت و قداست و حرمت بخشیده است.وقتی قلب،در گرو یک عشق بود، صاحب آن دل،از نام و یاد و لباس و دستمال و کفش و کوچه و شهر محبوب،خوشش می آید و لذت می برد و همه اینها برایش جاذبه دارد و در هر یک از اینها عکس رخ یار را می بیند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسی که به حضرت محمد (ص) داریم،اگر با خبر شویم که در جایی رد پایی و نشانی از آن حضرت باقی است،آیا شوق دیدنش را نخواهیم داشت؟«مقام ابراهیم »در مسجد الحرام،برای حاجی چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟جز این است که سنگی است که حضرت ابراهیم در بالا بردن دیواره کعبه،به کمک پسرش اسماعیل،آن را زیر پا می گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟!

می بینیم که وادی زیارت،وادی عشق و علاقه و عرفان است.در قلمرو دل،گاهی پای عقل هم می لنگد و وقتی عشق فرمان می دهد،عقل چاره ای جز تسلیم و فرمانبرداری ندارد.مرحوم علامه امینی نقل می کند:

«...فقیه و ادیب بزرگوار اهل سنت،تاج الدین فاکهانی (وفات ۷۳۴) به دمشق رفت به قصد زیارت کفش پیامبر که در«دار الحدیث الاشرفیه »نگهداری می شد.وقتی کفش را دید،افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می مالید و اشک شوق از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می خواند:اگر به مجنون گفته شود:لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی،یا دنیا را و آنچه را در آن است؟او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوبتر است و شفابخشتر برای دردهای من... ۳

آری...وقتی عشق در کار باشد،خاک ره دوست را باید سرمه چشم نمود.و برای عاشق،آنچه ارزشمند است،محبوب و دیدار او و هر چیزی است که منسوب به اوست.

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب

جهان و هر چه در آن است از تو،یار از من

این یک طرف قضیه است که محبت،انسان را به زیارت وا می دارد. سوی دیگر قضیه آن است که «زیارت »،محبت و شناخت می آورد و از آن جهت،عامل سازنده و تربیت کننده است.

منبع : کتاب زیارت تالیف: جواد محدثی

محمدی _گروه دین و اندیشه تبیان

۱. سیرتنا و سنتنا صص ۱۶۱-۱۶۰.

۲. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۱.

۳. الغدیر،ج ۵،ص ۱۵۵.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:35 ] [ محمد علي خدابنده لو ]
[ ]